سلام دختر عزيزم امروز يه آقايي تقريبا 60 تا 70 ساله با موهاي سفيد و دست و پاي ورم كرده، توي يكي از بخشهاي بيمارستانمون چند روزي بود كه بستري شده بود. امروز كه داشت ترخيص مي شد ما متوجه بودنش شديم. آدم خوبي بود و بچه ها ميگفتن برين پيشش تا براتون دعا كنه. از قرار معلوم مدير عامل بيمارستان و ... هم پيشش رفته بودن. من و خاله مونا و خانم افشاري با هم رفتيم. پشت در اتاق منتظر بوديم كه قائم مقام مدير عامل پيشش بود و اومد بيرون و گفت دعا دسته جمعي خوبه. بياين تو. ما هم رفتيم.البته قرار بود كه هر كسي جدا جدا بره ولي همه با هم رفتيم. به قول بچه ها اول هيچ حسي بهمون دست نداد و خيلي اتاق اين آقاي مسن معمولي بود. شروع به صحبت كر...