ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

تمام دنیای ما سارا جون

خاطرات 23 تا 25 مهر 90

1390/7/28 10:38
نویسنده : مامان و بابا
781 بازدید
اشتراک گذاری

23/7/90

امروز بعد از يك هفته دوباره رفتي خونه مامان جون اينا. چون مامان جون و باباجون و خاله و خاله فرح و عمو حميد و فاطمه جون به تركيه رفته بودن. اون روز كلي ذوق كردي و كلي بازي كردي.

 24/7/90

وقتي امروز از سر كار به خونه مامان جون رفتم، مامان جون گفت كه تو امروز يه چيز جديد ياد گرفتي.

مي دوني چي؟ به مامان جون مي گي: " تو جون مني؟"

الهي من قربونه جونت برم عزيزم.

 25/7/90

امروز سارا با مامان جون و بابا جون بعد از ظهر رفت پياده روي البته به اسم پياده روي ولي در اصل رفت پارك. مامان جون تعريف مي كرد كه، بعد از اينكه بازي كرد و مي خواستيم بيايم، بهمون گفت مرسي و بوسمون كرد. هر دو تايي خيلي ذوق كرده بودن و خوشحال شده بودن.

عصر كه بابا جون مي خواست به داروخانه نزديك خونه سري بزنه تا براي يكي از اقوام به دنبال دارو بره و قبل رفتن صحبت دارو و داروخانه بود، بعد از اينكه بابا جون از در رفت بيرون سارا كوچولو از مامان جون پرسيد:" بابا جون كوش؟"

-         رفت داروخانه

-         تو مريضي

-         نه دخترم من مريض نيستم

-         مامان مريضه

-         نه عزيزم مامان مريض نيست

-         خوب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

نگين
28 مهر 90 13:46
سلام دوست خوبم ميخواستم فقط سلام و عرض ادبي كرده باشم . اميدوارم كه هميشه خوشحال شاداب سرحال و سلامت باشين
مامان علي خوشتيپ
28 مهر 90 15:37
الهيييييييييي خب جواب كامل به بچه بدين.نميدونيد بچمون باهوشه؟
مامان آوا
29 مهر 90 1:37
سلام گلم قربونت برم که اینهمه کنجکاو و باهوش هستی ... بوس به سارا جونم
امیرمسعود
30 مهر 90 7:58
سارای عزیز این قدر شیرین زبونی نکن . من می دونم وقتی مامانت این چیزارو می نویسه دلش غش می ره واست.

واقعا همينطوره
بابای مهرسا
30 مهر 90 10:43
نازی


ممنونم
مامان نیایش
1 آبان 90 10:07
قربون این دختر باهوش و با استعداد زنده باشی الهی