من به مامانم شربت مي دم

   سلام خوشكل خانم                                     

چند روز پيش يعني جمعه مورخ 11/9 /90 توي حموم داشتيم آب بازي  مي كرديم و تو توي تفنگ آبپاش آب مي ريختي و توي دهان من مي ريختي و مي گفتي:" بخور شربته، گريه كن ، گريه كن، غورت بده، آخريشه"

باز يه كم مي ريختي و ادامه مي دادي " اگه نخوري مي گم بابا بياد بگيرت بعد بخورياا"

الهي من قربونه اين زبونت برم كه همه رو مبهم مي گي.

الهي من قربونه اين زبون كوچولوت برم كه عين خودم ، حرفهامو تكرار مي كني...

توي وان كلي با اسباب بازي هات بازي كردي و همه رو شستي و مثل دريا توي آب خودت رو غوطه ور مي كردي...

وقتي خواستم بشورمت هم خودت قبل از اينكه من چيزي بگم، گفتي:" من گريه نمي كنم آ . گريه نه" و واقعا گريه نكردي و ايستادي و من ليفت زدم و حتي سرت رو هم با كف شستم و هيچي نگفتي و خودت رفتي زير دوش و سرت رو شستي و حتي يه غر كوچيك هم نزدي.

الهي مثل اين پروانه دورت بگردم...

مي بوسمت هزاران هزار بار...