شيرين كاري ايليا زمان خواب سارا
روز جمعه 15 بهمن 1389 كه همه خونه بابا جون بوديم ايليا و سارا كلي آتيش سوزوندن. بعد از كلي بازي هر دو تا به خواب رفتن البته ايليا چند دقيقه اي زودتر از سارا به خواب رفت.
ايليا كه زودتر خوابيده بود زودتر هم از خواب بيدار شد. ديد كه بابا جون داره براشون اسپند دود ميكنه. سريع يك مشت اسپند از مامان مونا گرفت تا توي آتيش بريزه. همه متحير نگاهش مي كرديم كه به سمت اتاقي كه سارا خوابيده بود، دويد.
سريع با اون مشت كوچولوي پر از اسپندش دور سر سارا چرخوند و برگشت و به مامانش گفت منو بلند كن تا توي آتيش بريزم.
ايليا كوچولوي مهربون به خاطر تموم مهربونيت دوست داريم فراوون...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی