اولين جمله، خاله گفتنت و سر كار گذاشتن مامان حميده
سلام ساراي مهربونم
دختركم مي خوام برات از اولين جمله اي كه حدود يك هفته است به زبون آوردي بگم.
وقتي ازت مي پرسيم مثلا كفشت كو بيار تا پات كنم مي گي:"آقا برد"
الهي من فدات بشم مامان. آخه وروجك آقا كجا برد؟؟؟
ساراي نازنين تو چند روزيه كه به خاله سعيده به جاي خاله مي گفتي عمه.
خاله هم بهت مي گفت كه من كه عمه نيستم خاله ام. تا ديروز يعني 12/5/90 در حاليكه كنار تخت خاله نشسته بودي و گاهي روي شكمش دراز مي كشيدي تا سي دي ات رو ببيني، دوباره خاله رو عمه صدا كردي. خاله بهت گفت: من كه عمه نيستم خاله ام. تو هم گفتي: آيه عمه عزيزه. يعني عمه دختر عزيزه. خاله چشماش گرد شده بود كه تو مي دوني ولي دوباره مي گي عمه. بعد بهت گفت پس من خاله بگو خاله تو هم گفتي: آله. بعد ازت پرسيديم:
- دايي پسر كيه؟
- ماماني.
- عمو احمد پسر كيه؟
- عزيز
- عمو امير پسر كيه؟
- عزيز
- عمو عباس پسر كيه؟
- عزيز
- سارا دختر كيه؟
- بابا
آخه تو كه دختر بابايي پس من چي مامان كوچولو؟؟؟
الهي من قربون شيرين زبونيت برم كه همه رو مي شناسي و ديگه داري كامل به حرف مي ياي.
خلاصه بعد از كلي صحبت با خاله و بازي با اون ، بابا حسين اومد و ما رفتيم خونه.
بعد از خوردن شام، من و تو به حمام رفتيم و بابا حسين رفت تا بخوابه(خيلي حوصله نداشت.) توي حموم هم خيلي بازي كرديم و تو با صابون شكم و جوجوهاي كوچولوتو كفي مي كردي و ذوق مي كردي.
بعد همه جوجه ارك ها و مامانشنو و توپ هاتو شستي و انداختي بيرون حمام و صلوات فرستادي و حوله ات رو پوشيدم و گذاشتمت بيرون حموم. بهت گفتم صبر كن تا روي سراميك ليز نخوري تا من بيام. تو تا حال رفتي و برگشتي و گفتي:چي؟ گفتم صبر كن تا با هم بريم پات ليزه و ممكنه روي سراميك بخوري زمين.
رفتيم و اول لباس تو رو پوشيدم. بعد از مدت كوتاهي كه باهات سر مسواك سرو كله زدم رفتيم تا بخوابيم.
اول كتابتو آوردي تا برات بخونم. 3 بار از يك كتاب برات خوندم. وقتي يه صفحه تموم مي شد ميگفتي بعدي. يعني صفحه بعد. بعد گفتي مامان آب. بلند شديم و رفتيم آب خوردي. دوباره دراز كشيديم و گفتي مامان جي جي. رفتيم توي آشپزخونه. بهت يه ليوان دادم و گفتم بگير تا برات شير بريزم. گفتي نه جي جي يعني: شيشه شير رو بده. گفتم دخترم جي جي خونه مامان جون جا مونده بايد با ليوان بخوري. ليوان رو كه كنار گذاشته بودي با حالت بامزه اي برداشتي و گفتي اه . يعني با اينكه راضي نيستم ولي بريز. برات شير ريختم و نشستي وسط آشپزخونه و خوردي و در حين خوردن از برنج و روغن و كشو و شيرو ... سوال كردي كه مامان چيه؟
بعد از خوردن شير رفتيم تا دوباره بخوابيم. دارز كه كشيديم گفتي مامان جيش. باز بلند شديم و رفتيم جيش كردي. دوباره اومديم تا بخوابيم ديكه ساعت نزديك يك نيمه شب بود. من پشتم رو بهت كردم تا بخوابي. دوباره گفتي مامان، پيش پيش لالا. يعني گربه رو بده تا پيشم بخوابه. بلند شدي تا بري دنبالش. گربه كوچولو كه بالاي سرمون بود رو بهت دادم و گفتم مامان اينجاست بگيرش و با هم بخوابين. با يه بوس آبدار شب بخيرت رو اعلام كردي و خوابيدي.
الهي من قربونت برم كه اين همه سر كار بودم تا بخوابي.
من عاشقتم و عاشقانه برات بلند مي شم، عزيز دلم.