ساراسارا، تا این لحظه: 15 سال و 1 روز سن داره

تمام دنیای ما سارا جون

سارا و دمپايي بزرگ

1390/8/19 11:13
نویسنده : مامان و بابا
1,242 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 5 آبان 90 كه سارا خونه عزيز بود من از سر كار رسيدم كه سارا رو در حال گريه توي بغل بابا حسين ديدم. يواش يواش متوجه شدم كه دمپايي بزرگ عمه رو پوشيده و خورده زمين و زانوش رفته توي فوتبال دستي . البته ضربه به انگشت پاي چپش و كنار انگشت بزرگش خورده كه ورم كرده بود و درد داشت و تكونش مي داد گريه مي كرد. من كه محكم توي صورتم زدم و به بابا گفتم كه بريم دكتر. اول بابا مخالفت كرد و بعد راضي شد . تو توي راه توي بغل من خوابت برد و اول رفتيم بيمارستان علي اصغر كه خدا رو شكر پزشك ارتوپد نداشت، بعد هم بيمارستان كيان كه اون هم ماشاا.... بعد هم يكي از پرسنل بيمارستان كيان گفت كه به بيمارستان اختر ببريد مطمئن تره. خلاصه بعد كلي ترافيك به اونجا رسيديم و پزشكهاي آموزشي كه اونجا بودن گير دادن كه بايد بيدار بشي و راه بري تا ببينيم مشكلي توي لگن نداشته باشي. من هم هر چي گفتم كه مطمئنم كه ضربه فقط به انگشتش خورده راضي نشدن و سارا خوشكله رو بيدار كردن و تا زماني كه از بيمارستان خارج مي شديم داشت گريه مي كرد.

بعد از كلي عكس از لگن تا انگشت پا در حالي كه سارا توي بغل من و بابا پاي كوچولوشو نگه مي داشت و سارا هم گريه مي كرد، دو سه تا از پزشكان ديدن گفتن كه مشكلي براي انگشت پاش پيش نيومده و كنار ران پاش رو معاينه كنم كه ببينم درد داره يا نه. ما گفتيم كه اونجا كه دردي نداره، الان هم اگه گريه مي كنه به خاطر اينه كه از شما ترسيده. گفتن ببرينش بيرون و آرومش كنيد و خودتون كنار ران پاشو فشار بدين و ببينيد درد داره. ما هم همين كار رو كردم ولي تو گفتي درد نداري و فقط دو تا انگشتت رو به هم با چسب بستن تا كمتر تكون بخوره ولي الان كه دو هفته از اون قضيه گذشته هنوز ورم داره و مي خوام دوباره عكستو ببرم بهشون نشون بدم كه برات نمونه خداي نا كرده.

توي راه برگشت هم برات يه عروسك خرگوش و يه سري حيوانات دريايي خريديم و تو كلي خوشحال شدي. تا آخر شب  هم همش توي بغل من بودي و از صبح روز جمعه راه افتادي ولي خيلي با احتياط راه مي رفتي.

قربون پاي كوچولوت و انگشت ريزه ميزه ات برم.

دوست داريم عزيزم

بوس بوس (هزاران هزار بوس از طرف من و هزاران هزار بوس از طرف بابا)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله مینا
20 آبان 90 16:29
ان شالله بلا دور شده و سارا جون زودی با پاهای خوشگلش به این طرف و اون طرف می ره و شما رو دنبال خودش می کشونه


متشكرم عزيزم
امیرمسعود
25 آبان 90 10:24
عزیز دلم چقدر خاله ناراحت شد وقتی فهمید که پای خوشگلت درد اومده . عزیزم اشکالی نداره زود زود خوب می شی .

ممنونم خاله جون. دوست جونم رو ببوس و مواظبش باش.