ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

تمام دنیای ما سارا جون

سارا و دمپايي بزرگ

پنجشنبه 5 آبان 90 كه سارا خونه عزيز بود من از سر كار رسيدم كه سارا رو در حال گريه توي بغل بابا حسين ديدم. يواش يواش متوجه شدم كه دمپايي بزرگ عمه رو پوشيده و خورده زمين و زانوش رفته توي فوتبال دستي . البته ضربه به انگشت پاي چپش و كنار انگشت بزرگش خورده كه ورم كرده بود و درد داشت و تكونش مي داد گريه مي كرد. من كه محكم توي صورتم زدم و به بابا گفتم كه بريم دكتر. اول بابا مخالفت كرد و بعد راضي شد . تو توي راه توي بغل من خوابت برد و اول رفتيم بيمارستان علي اصغر كه خدا رو شكر پزشك ارتوپد نداشت، بعد هم بيمارستان كيان كه اون هم ماشاا.... بعد هم يكي از پرسنل بيمارستان كيان گفت كه به بيمارستان اختر ببريد مطمئن تره. خلاصه بعد كلي ترافيك به اونجا رسيدي...
19 آبان 1390

خاطره 2 آبان 90

  دختر عزيزم برات از خاطراتت مي نويسم كه بدوني چقدر عزيزي و چقدر دوستت داريم... ٢/8/90 امروز وقتي با خاله سعيده از سر كار به خونه برگشتيم، تو پيش مامان جون خواب بودي. ما هم خوابيديم. تا ساعت 6 بعد ازظهر. بعد تا ساعت 7 و نيم، خمير بازي كردي و كلي باهامون صحبت كردي و كلي تعريف. مامان جون مي گفت، صبح كه تو با بابا حسين به خونه عزيز رفتي و مامان جون و باباجون به اونجا رفتن تا كمي پيش عزيز و بابا عليرضا باشن و بهشون سر بزنن (چون عمو احمد ديشب رفت كرمانشاه براي آموزشي سربازي اش) تو كلي اونجا بازي كردي و موقع رفتن به عزيز گفتي:" عزيز، عليرضا كو؟" (البته منظورت بابا جون بود ولي خودموني اش.) روي صندلي اپن نشسته بودي و خمير بازي ...
3 آبان 1390

خاطرات 23 تا 25 مهر 90

23/7/90 امروز بعد از يك هفته دوباره رفتي خونه مامان جون اينا. چون مامان جون و باباجون و خاله و خاله فرح و عمو حميد و فاطمه جون به تركيه رفته بودن. اون روز كلي ذوق كردي و كلي بازي كردي.  24/7/90 وقتي امروز از سر كار به خونه مامان جون رفتم، مامان جون گفت كه تو امروز يه چيز جديد ياد گرفتي. مي دوني چي؟ به مامان جون مي گي: " تو جون مني؟" الهي من قربونه جونت برم عزيزم.   25/7/90 امروز سارا با مامان جون و بابا جون بعد از ظهر رفت پياده روي البته به اسم پياده روي ولي در اصل رفت پارك. مامان جون تعريف مي كرد كه، بعد از اينكه بازي كرد و مي خواستيم بيايم، بهمون گفت مرسي و بوسمون كرد. هر...
28 مهر 1390

عكسهاي سارا و ايليا در شهريور90

عكسهايي از شيطنت هاي سارا و ايليا   ايليا زماني كه تازه مامانش موهاشو براش زده بود خرابكاري اين دو وروجك با حبوبات پرش شيطونها بر بالش در حالي كه موبايل ماماناشون توي دستاشونه تاب بازي با روفرشي و باز هم تاب بازي سارا در حال خوابوندن ايليا روي پاش فرار سارا از خوابيدن و اصرار ايليا   ...
10 مهر 1390

يه دختر دارم شاه نداره

 شعر مورد علاقه سارا و بابا حسين: بابا : يه دختر دارم سارا : شاه نداره   بابا : صورتي داره سارا : ماه نداره     بابا : به كس كسونش   سارا : نمي دم     بابا : به كسي نشونش   سارا : نمي دم       بابا : به كسي مي دم سارا : كه كس باشه   بابا : پيرهن تنش سارا : اطلس باشه   بابا : شاه مياد سارا : با لشكرش   بابا : شاهزاده ها سارا :دور و برش   بابا : واسه پسر سارا : كوچيكترش   بابا : آيا ...
7 مهر 1390

مامان تو ماهی؟

تازگي ها سارا كوچولو به من مي گه:"مامان تو ماهي؟" (با كلي ناز ) مامان :"دختر گلم تو ماه مني " سارا : "نه تو ماهي" دختر عزيزم ماه من تويي (اين جمله رو وقتی می خواد علاقه اش رو نشون بده به بابا حسين، عمه، خاله ، مامان جون و ... هم مي گه)     اين دختر كوچولوي نازنين گاهي هم مي گه: "مامان تو بلايي؟" منم در جوابش مي گم:"دختر تو بلايي." باز سارا مي گه:"نه تو بلايي" اين بار من مي گم:" آره دخترم من بلام و تو بلاچه اي" مي خنده و مي گه:"من بلاچه ام"   ...
6 مهر 1390

مكالمه هاي شيرين زندگي 1

  سارا ديشب اومده و به بابا حسين مي گه: " بابا جي جي بده" بابا حسين : _ سارا :"بابا جي جي بده" بابا  :"مامان به سارا جي جي بده" (چون دستش بند بود) سارا : " حسين، جي جي بده" مامان : " حسين جون" سارا :" حسين جون جي جي بده" مامان :" آفرين قربونت برم، بريم از توي يخچال انتخاب كن، جي جي ، شيركاكائو، شير موز، شير هويج و..." و سارا مثل همیشه جی جی خالی رو انتخاب کرد. ...
6 مهر 1390

دلنوشته

دلنوشته های بابای نگین کوچولو برای دخترش که من هم از این متن زیبا خوشم اومد و برای سارا گذاشتم... برای دیدن این دلنوشته ی زیبا به ادامه مطلب بروید دختر خوبم این بار هم می ترسم! اصلا هر زمانی که قلم بدست می گیرم می ترسم تنم می لرزد می ترسم با نوشته هایم ناراحتت کنم می ترسم  با خودت بگویی  این حرفها همه قدیمی شده... می ترسم از این که برای تو می نویسم سرزنشم کنی درست است  این رسم زندگی است  جوان ترها همیشه در پی کشف تازه ها هستند و زیاد از حرفهای نسل گذشته لذت نمی برند!   من به تو ...
31 شهريور 1390