هي تو عشق مني
ديروز يعني 16 آذر ماه 90 غروب به خونه عزيز رفتيم و سري بهشون زديم. عمو احمد هم مرخصي سربازي اش بود و ديديمش. سارا كوچولو در حالي كه با عمه بازي مي كرد و خيلي شاد و شنگول بود يه شعر رو به طور كاملا تصادفي شروع به خوندن كرد. اون شعر اين بود: هي تو عشق مني هي تو عمر مني و براي بارها و بارها با خودش تكرارش مي كرد. الان يعني ساعت 10:20 صبح روز17/آبان /90 كه با موبايل بابا حسين تماس گرفتم ديدم بابا برات ...