لاي در رفتن دست كوچولوي سارا
جمعه قبل يعني 25 آذر 90 من يعني مامان سارا در حال شستن پا دري ها در حمام بودم و سارا كوچولو داشت به من نگاه مي كرد و مي پرسيد كه بياد تو و به من كمك كنه يا نه؟ من هم مي گفتم نه لباست خيس مي شه. سارا:" لباس تو كه داره خيس مي شه؟!" من گفتم كه الان ميام بيرون (چون فقط مي خواستم يه دور بشورم و شستن اصلي رو حسين جون تكميل كنه) بابا حسين كه رفته بود دستشويي و اومد بيرون و در حالي كه داشت در رو مي بست صداي گريه تو بلند شد و نگو دست كوچولوي تو لاي در البته سمت لولاي در رفت و بابا سريع بغلت كرد و من ... اعصاب هر دومون از اين اتفاق خورد شد و خيلي ناراحت انگشتاي كوچولوت شديم ولي خدا رو شكر ضربه چنداني بهش نخورد و پوست سه تا از انگشتات كنده ش...